من از هجوم بهمنی گویم
آوار بر شرافت مردمانم شد
یخ و سرمای عصر یخبندان
افول شادی عزیزانم شد
دیگر نگذاشت دلیلی بر بودن
قصه مرگ آرزوی هموطنانم شد
خورشید از دیار ما رخت بربست
شبی ظلمانی روزگار همسفرانم شد
چنین دردناکتر بر دیارم بوده است
چنان بشکست آزادی یارانم شد
آمد و عیدی نبود در آن سال
میرود و این عیدم از سرزمینم شد
درباره این سایت